جدول جو
جدول جو

معنی پس استاندن - جستجوی لغت در جدول جو

پس استاندن(وَ ثَ)
بازپس گرفتن. واستدن
لغت نامه دهخدا
پس استاندن
باز پس گرفتن واستدن پس استدن
تصویری از پس استاندن
تصویر پس استاندن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پس افتادن
تصویر پس افتادن
غش کردن، عقب افتادن، پس ماندن، به پشت افتادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پس ستاندن
تصویر پس ستاندن
پس گرفتن، گرفتن چیزی که به کسی داده شده، واستدن، چیزی را که فروخته شده از خریدار گرفتن و پول آن را رد کردن
فرهنگ فارسی عمید
(وَ حَ)
پس ستدن. بازپس گرفتن
لغت نامه دهخدا
(وَ)
عقب افتادن. تأخیر:
چونکه گله بازگردد از ورود
پس فتد آن بز که پیش آهنگ بود.
مولوی.
، نکس. عود مرض در حال نقاهت، غش کردن یا مردن. افتادن به پشت و مردن
لغت نامه دهخدا
(وَ)
مخفف پس استادن. واستدن
لغت نامه دهخدا
چیز داده را گرفتن فراز گرفتن باز گرفتن واستدن استرداد: کتابش را پس گرفت، مکافات یافتن پاداش یافتن پاد افراه یافتن: از هر دست که بدهی پس میگیری. یا پی گرفتن بایع سلعه را از مشتری. متاع فروخته را از مشتری پس گرفتن وردبهای آن. یا پس گرفتن درس از طفل. درس خوانده را از طفل پرسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس افتادن
تصویر پس افتادن
تاخیر، عقب افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس استدن
تصویر پس استدن
باز پس گرفتن واستدن پس استدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس افتادن
تصویر پس افتادن
((~. اُ دَ))
عقب افتادن، عقب ماندن، افتادن به پشت و مردن
فرهنگ فارسی معین